بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها
مثل از نو دیدن صدباره ی "اخبار" ها
خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند
در سکوت ما ، صدا می اید از دیوار ها
هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی
حال و روزم را نمی فهمند جز شب کارها
دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون
"دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها
خنده های زورکی را خوب یادم داده ای
مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها
گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم
بغض کردم خود خوری کردم نگفتم بارها
囧
شــــدی فدای علی و علــــی فدای حسن
بیا دوباره بخـــــوان قصــــــه ای برای حسن
از ان شبی که تو رفتی بگو چه شکوه کنم
ز تشـــنگی حســــین و ز گریه های حسن
حسیـــــن ساکت و ارام و تشــــنه خوابیده
و زینبــــــی که نشستــــه کـنار پای حسن
به چشم کوچک خود دیده روضه های تو را
خدا کند که نباشد کســــی به جای حسن
کسی از او نشنـــــیده مـیان کوچه چه شد
که بعد از ان نشنـــیده کسی صدای حسن
کرامتش به تو رفــــته که عمر میبـــــخشی
به لطف توست که عالم شده گدای حـسن
هـــــر آنــکـــه عـــزت دنیــا و اخــرت طــلـبد
ســـــزد کــــه چــنگ زند بر نخ عبای حسن
囧
حتی نمک سفره خود را ز خداوند بخواهید
در بند خداوند درآیید و از او پند بخواهید
هر قدر بخواهید همانقدر عزیزید برایش
ان چیز که خوبان خداوند بخواهند بخواهید
囧
قال الباقر ع:
لاتحقروا صغیرا من حوائجکم ، فان احب المومنین الی اسئلهم
حاجت های کوچک را حقیر نشمارید ، زیرا محبوب ترین شما در نزد خدا کسی است که درخواست او از خدا بیشتر باشد
درباره این سایت